در اهمیت و جایگاه مشاوره و راهنمایی؛ مشورت، نشانه درایت است
دکتر بهنام اوحدی - روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی
مثبت زندگی: مشاوره و رواندرمانی در ایران ما در سالهای اخیر رشد و گسترشی فراوان و شتابان داشته است؛ بیگمان، کانالهای گوناگون صدا و سیما در این دگرگونی لازم اما دیرهنگام، نقش نخست را داشتهاند. نشریات نیز در این دگرگونی نقش داشتهاند اما آنچه بیش از مطبوعات و صدا و سیما، نقش داشته است، همانا رشد و گسترش فراگیر دشواریهای روحی – روانی در جامعه بوده است.
سالهاست که افسردگی و اضطراب، برای همگان واژگانی آشنا بودهاند؛ در موارد فراوانی، این افسردگیها و اضطرابها گام به آوردگاه اختلالات روانپزشکی گذاشتهاند، اما چه بسا سرشتی گذرا داشته و نیازمند دارودرمانی و رواندرمانی درازمدت نبوده و با اندک جلسات مشاوره و راهنمایی چارهپذیر بودهاند.
آنان که با درایت و دوراندیشی، رو به مشاوره و راهنمایی آوردهاند و در این رویکرد، مشاوری زبده و دانشآموخته برگزیدهاند، بیگزند و آسیب پیش رفتهاند و با هر سختی و دشواری، بار به سرمنزل رسانده و کامیاب و سرفراز شدهاند؛ اما آنان که از مشاوره خودداری و دوری کردهاند، تا چه اندازه با خودمداری و خود ره گزینی، پیروز و کامیاب بودهاند؟
نیک به خاطر دارم که همچون درصدی همیشگی از دانشجویان پزشکی، سرگشتگی سال سوم و چهارم دانشکده پزشکی گریبانگیر من هم شده بود. در هنگامه ما، گام گذاشتن به رشتههای علوم انسانی (فرهنگ و ادب) در دبیرستان، جزو خطاهای نابخشودنی و جبرانناپذیر بود. از کودکی به تاریخ، انشا، ادبیات و ورزش (البته پس از سیما و سینما) عشق میورزیدم و میانهام با علوم تجربی بهتر از ریاضیات بود. در هنر، بهویژه رسم و نقاشی ریپ میزدم و در این دو، از توانمندی و بردباری لازم به کلی نابرخوردار بودم و از پس «چشم چشم دو ابرو، دماغ و دهن یک گردو» هم برنمیآمدم! هر چند، خط خوشی داشتم و میانهام با قلم درشت و مرکب خوب بود، هر چند در اهمیت فراوان آن روزگارش تردید داشتم.
شاید اگر دوران دبیرستان من در مهرماه 1376 آغاز میشد، احتمال فراوان داشت که من دوره متوسطه را در رشته علومانسانی آغاز کنم و هرگز گام به دنیای پزشکی نگذارم؛ شاید آنگاه، من امروز به جای روانپزشک، روانشناس یا مشاور شده بودم، یا شاید حقوقدان یا جامعهشناس. اما در سال 1365، مگر میبایست نادان یا دیوانه میبودیم، که چنان سویه و گزینهيي برمیگزیدیم. ما رشته ریاضیها و علوم تجربیها حتي اجازه گام نهادن به ساختمان فرهنگ و ادب و اقتصادها را هم نداشتیم، تا چه رسد به این که بخواهیم اندیشه ادامه تحصیل در آن رشتهها را به ذهنمان راه دهیم!
سال سوم و چهارم پزشکی، با همه عشقی که به پزشکی، بهویژه جراحی و اتاق عمل داشتم، دانستم که پزشکی، هرگز به تنهایی مرا ارضا نمیکند و پاسخگوی روح و روان تشنه و کنجکاو من نمیتواند باشد. دیگر فهمیده بودم که ذهنم با علومانسانی و همچنین سینما نزدیکی و آشنایی بیشتری دارد تا با فیزیوپاتولوژی، طب داخلی، اعصاب، چشم، گوش و حلق و بینی، کودکان و مانند آن. آن هنگام، جراحی قلب و عروق هنوز جلوه و درخششی تابناک برایم داشت و راه خدمت به میهن و هممیهن را در دور و دراز ساختن و بخشیدن عمر دوباره به بیماران قلبی در پیشگاه مرگ میدانستم.
اما سالها تماشای فیلم، که از 10سالگی با ویديوهای تی سون بتاماکس سونی پتو پیچ آغاز شده بود، سینما را با تار و پود و تکتک یاختههای مغزم گره زده بود و هر چند غول پر شاخ و دم کنکور نگذاشته بود که آموختن نوازندگی پیانو را ادامه دهم، همین برهمکنش را با موسیقی میآزمودم. نیک میدانستم که توان ذهنی آفرینش نمایشنامه را دارم و کوشش در داستاننویسی، رهی کژ و رو به ناکجاآباد برایم نخواهد بود. اینگونه شد که تب و لرز کنار گذاشتن پزشکی و رو آوردن به رشته سینما و یک دسته از علوم انسانی، سنگین و سهمگین مرا در بر گرفت و پس لرزههایش، جایگاه شاگرد ممتازی کلاس را فرو داشت.
فارماکولوژی و فیزیوپاتولوژی، در برابر سینما، موسیقی، تاریخ و ادبیات هیچگونه زیبایی و گیرایی برایم نداشتند. خوانش فرا پزشکیام و به این ترتیب، دوری من از طب، هفته به هفته، بیشتر و بیشتر میشد. گاه در میان استادان همچون خودم را میدیدم اما هنگامه داشت در دهه 70 خورشیدی، شتابان دگرگون میشد و اجتماع برای وزیدن تندبادهای تازهيی در علوم انسانی و هنر آماده میشد.
بالاخره این شتافتن برای مشاوره نزد استاد بزرگوار روانپزشکیام «دکتر خلیل مومنی» در سال ششم پزشکی بود که راه از میان غبار برایم هویدا ساخت و ادامه تحصیل تخصصی در رشته روانپزشکی را در راستای «پیوند طب با هنر و اندیشه» پیش چشم و ذهنم نشاند و مرا از گرداب سرگشتگی در وسواس انصراف از رشته پزشکی و دانشآموزی در رشته سینما رهایی بخشید. اندک یاری و سودبخشی امروزم به میهن و هممیهن و کامیابیهای کوچک من از گذر همان مشاوره و راهنمایی است. پرهیز از مشاوره هنر نیست، که مشورت نشانه درایت است.