مثبت زندگی: دوستی در زندگی، سرمایه ارزشمندی است. هر کسی که زمانی دوست خوبی داشته و امروز از آن نعمت محروم است، این مسئله را بیشتر و بهتر درک میکند. همین نگاه سرمایهای کمک کرده که همه ما یاد بگیریم برای حفظ دوستیها و رابطه عاطفی و احساسی خود، تلاش کنیم و هزینه بدهیم. تا اینجا، همه چیز عادی است. اما گاهی اوقات فراموش میکنیم که هیچ چیز، قیمت نامتناهی ندارد و حتی دوستی هم، ممکن است به نقطهای برسد که هزینه کردن وقت و انرژی و اعصاب و حوصله، برای حفظ آن، توجیه پذیر نباشد.
در این قسمت از سلسله بحثهای سبک زندگی، میخواهیم با هم چند نشانه را مرور کنیم. نشانههایی که الزاماً به معنای پایان یافتن یک دوستی ارزشمند نیستند. اما ممکن است به این معنا باشند که: خوب است یک بار دیگر، فکر کنیم و ببینیم آیا هنوز، حفظ این دوستی، ارزش هزینههایش را دارد یا خیر؟
با خودتان صادق باشید و به سوالها پاسخ بدهید
آیا رفتارهای دوست من، موجب کاهش اعتماد به نفس من میشود؟
آیا بعد از هر موفقیت یا اتفاق خوب، میکوشد آن را به تصادفها و رویدادهای خارج از اختیارمان مربوط بداند؟
آیا بعد از یک مهمانی خوب، به جای صحبت در مورد تعداد زیادی اتفاق خوب آن مهمانی، فقط به مسئله ریختن لیوان نوشابه روی میز اشاره میکند؟
آیا وقتی برایش توضیح میدهم که دیگران تحسینم کردهاند، هزار دلیل و بهانه میآورد که آن تحسینها واقعی نبوده و صرفاً از روی ملاحظات انجام شده؟
آیا دوستم همیشه علاقه دارد که در مرکز توجه باشد؟
اگر با او به مهمانی بروم و حتی لحظاتی، از او فاصله بگیرم، بعداً باید دلگیری و تلخی رفتار او را تحمل کنم؟
آیا اگر در جلسهای باشیم و در مورد من (یا فرد دیگری) صحبت شود، آنقدر معذب و ناراحت مینشیند تا دوباره خودش در مرکز توجه قرار بگیرد؟
آیا از اینکه من در دوستی و زندگی شخصی (یا کاری) خود، دوستان نزدیک دیگری دارم، آزار میبیند و مستقیم یا غیرمستقیم، به این مسئله اشاره میکند؟
آیا دوستم، موجب کاهش عزت نفس من میشود؟
وقتی برایش از آخرین کتابی که خواندهام میگویم، چه میگوید؟ آیا تشویقم میکند یا اینکه میگوید: اینها برایت آب و نان نمیشود؟
آیا به بهبود رضایت درونی من کمک میکند؟ یا اینکه مدام به من یادآوری میکند که باید با معیارهای دیگران، به فرد موفق یا موفقتری تبدیل شوم؟
آیا اجازه میدهد هدفها و ارزشهایی برای زندگی خودم داشته باشم که با هدفها و ارزشهای او و هدفها و معیارهای رایج جامعه، متفاوت باشد؟
آیا از اینکه کنارش هستم و دیده میشوم، اما ثروت یا موقعیت بالای سازمانی و اجتماعی ندارم، آزار میبیند؟
آیا بیشتر از آنچه میدهد، میگیرد؟
حتماً باید در زمانهای مشخص و موقعیتهای مختلف، با او تماس بگیرم و احوالش را بپرسم. اما خودش چنین تعهدی را احساس نمیکند.
حتماً باید جواب پیامهایش را بدهم. اما او میتواند دیر جوابم را بدهد یا هرگز جواب پیامم را ندهد.
حتماً باید در مهمانیها یا جلسات، از او تعریف کنم و خوبیها و ویژگیهایش را بگویم، اما او چنین رفتاری را نشان نمیدهد.
حتماً باید کمک کنم در جمع دوستان دیگرم، در مرکز توجه و احترام باشد. اما در جمع دوستان خودش، این کار را برای من انجام نمیدهد.
آیا خوشیهایش را انفرادی و با دیگران، و غمهایش را با من میگذراند؟
میدانم روزهای خوب هم دارد. میدانم خوشی هم دارد. اما تماس تلفنی او با من، برای گلایه از روزگار و زندگی است.
آیا خوشیهایش را در اینستاگرام میبینم و اشکهایش را در آغوشم؟
(حتی شاید باید این را هم با منت بپذیرم که من تنها کسی هستم که میتوانم بدبختیهایش را بشنوم)
آیا از اینکه در این دوستی، در من احساس گناه ایجاد کند، لذت میبرد؟
با مشورت من، شغل قبلیاش را از دست داده و تا ابد، باید درد و دلهای وضع فعلیاش را بشنوم.
چنان به مسافرت رفتن با من عادت کرده، که حالا باید همیشه با او مسافرت بروم و میگوید: کاش از اول، من را با خودت مسافرت نبرده بودی.
آیا به من عادت کرده و امروز، به خاطر این عادت، انتظار دارد که من، بسیاری از برنامههای شخصی یا شغلیام را بر اساس خواست و علاقهی او بچینم؟
آیا مدام توضیح میدهد که حتی فکر کردن به نبودن من، افسردهاش میکند؟
آیا در تمام صحبتهایش، اطرافیان را مقصر اشتباهات و شکستهایش میداند؟
اگر چنین است، این خطر وجود ندارد که من نیز بعداً به فهرست مقصران بدبختیهای او افزوده شوم؟
با پاسخ دادن به این پرسشها جواب سوالی که در ابتدای مقاله نوشتیم، مثل روز برای شما مشخص میشود. اینکه ادامه دادن به دوستی به صلاح شماست یا نه…