مثبت زندگی: واقعیت این است که حتی در جوامع توسعه یافته هم باورهای نادرست زیادی در مورد خشونت خانوادگی و شیوههای مختلف آن وجود دارد. در این نوشته سعی میکنیم در مورد این باورهای غلط صحبت کنیم.
او خودش در کودکی آزار دیده و احتیاج به مشاوره دارد.
حقیقت: تحقیقات بیشماری که در این زمینه انجام شده نشان میدهند آزار دیدن در کودکی باعث آزارگر شدن مرد نسبت به شریک زندگیاش نمیشود ولی اگر مردی آزارگر باشد، سابقه آزار کودکی میتواند او را خطرناکتر و بیرحمتر کند.
اگر علت آزارگر بودن مردان نسبت به شریک زندگیشان آزار کودکی بود باید با مشاوره و رواندرمانی حل میشد ولی باز تحقیقات نشان میدهند که هیچ مرد آزارگری با جلسات مشاوره، تغییری در رفتارش به وجود نیامده است.
شریک زندگی یا همسر سابقش خیلی اذیتش کرده یا به او خیانت کرده. او مرد خیلی خوبی است ولی این رفتارهایش تقصیر آن زن است. دیگر نمیتواند به هیچ زنی اعتماد کند.
حقیقت: مردان آزارگر تقریبا همیشه داستانهایی از زنانی که به آنها یا دوستانشان بد کردهاند، دارند ولی اگر جزییات را ازشان بپرسید جواب دقیقی ندارند. هدف این داستانها همیشه این است که مسئولیت رفتار آزارگر را به گردن شخص دیگری بیندازد.
مردی که در رابطه آزار دیده باشد اگر آزارگر نباشد، باید بهتر بتواند رفتار غلط را تشخیص داده و از آن اجتناب بورزد. بیایید قضیه را برعکس کنیم. تا به حال چند بار از مردی شنیدهاید که بگوید زنش در رابطه قبلیاش مورد خیانت یا آزار قرارگرفته بوده و به همین دلیل الان او را آزار میدهد؟
کنترلم میکند، از دستم عصبانی میشود، من را میزند چون خیلی دوستم دارد.
حقیقت: اگرچه که احساسات ما باعث میشوند دلمان بخواهد در مواقع خاصی رفتار خاصی نشان بدهیم ولی انتخاب رفتار و عملکردمان در نهایت، نتیجهی مستقیم روش و رفتار و عادتهای ماست.
رفتار و عادتهای ما در خانواده، محیط و اجتماعی که در آن رشد کردیم شکل میگیرد. عشق باعث آزار نمیشود. آیا میشود گفت مردانی که شریک زندگیشان را آزار نمیدهند و کنترل نمیکنند آنها را به اندازه کافی دوست ندارند؟
احساساتش را در خودش میریزد و ناگهان منفجر میشود. باید یاد بگیرد چطور احساساتش را بیان کند.
حقیقت: آمار نشان میدهد که مردان آزارگر نه تنها هیچ مشکلی در بیان احساساتشان ندارند، که غالبا احساساتشان را به نسبت مردان دیگر با آب و تاب بیشتری به زبان میآورند. آنها احساس برحق بودن دارند و توقع دارند حال و هوای احساسی آنها تعیین کننده احساس همسر و بچههایشان هم باشد.
وقتی ناراحت یا عصبانی هستند همه باید به احساس آنها احترام بگذارند و درکشان کنند. وقتی خوشحال هستند همه باید خوشحال باشند. در غیر این صورت ناراحت میشوند و از این موضوع به عنوان بهانهای برای آزار استفاده میکنند. در حقیقت شخص آزارگر با احساسات خودش بیگانه نیست بلکه با احساسات همسر و یا فرزندانش بیگانه است.
کنترلش را از دست میدهد. دست خودش نیست.
حقیقت: لاندی بانکرافت پژوهشگری که سالهای زیادی را صرف مطالعه درباره خشونت خانگی کرده میگوید در مصاحبههایش با مردان آزارگر همیشه از آنها میپرسد چرا وقتی زنش را کتک میزند او را از پلهها پرت نمیکند یا با چیز سنگینی به سرش نمیکوبد.
جواب بعضی از مردان اینهاست: «نمیخواهم بهش آسیب جدی بزنم»، «میترسم همسایهها به پلیس زنگ بزنند»، «اگر این کار را بکنم ممکن است بمیرد» و رایجترین پاسخ: «این قدرها هم آدم عوضیای نیستم»
این پاسخها نشان میدهند که آزارگر برخلاف آنچه باور عموم است، با آگاهی و کنترل عمل میکند. چیزی که باید همواره به خاطر داشت این است که مرد آزارگر هیچگاه آزاری که از نظر خودش از لحاظ اخلاقی غیرقابل قبول باشد را انجام نمیدهد. مشکل اصلی افراد آزارگر این است که تعریف بیمارگونه و ناسالمی از رفتار غلط و درست دارند.
ادامه دارد…