مرشد و مارگریتا؛ شیطان در داستان!
مثبت زندگی: بعضی از کتابها خط بطان میکشند روی تمام باورهایتان. میگویید نه؟ تصور کنید یک روز خیلی اتفاقی با کسی آشنا میشوید که خیلی برایتان جذاب است و با حرفهایش تمام باورهایتان را به چالش میکشد. شاید با خودتان بگویید خب این اتفاق خیلی وقتها در زندگیتان افتاده. اما حالا تصورکنید همین فرد که زندگیتان را و در یک کلام باورهایتان را زیر و کرده، شیطان است! حالا چه میگویید؟ باز هم میگویید تجربهاش کردهاید؟ کتابی که قصد معرفیاش را داریم چنین موضوعی دارد. همراه ما باشید تا با کتابی که میخائیل بولگاکف نوشته یشتر آشنا شوید. کتابی که سیزده سال از آخرین روزهای زندگی نویسنده به تار و پود نوشتنش گره خورده. این شما و این معرفی مرشد و مارگریتا.
درباره کتاب
رمان از دو خط اصلی و یک جریان فرعی تشکیل شده است. داستان نخست دربارهی ورود شیطان به مسکو و دومین داستان مربوط به پونتیوس پیلاطس، قیصر روم در زمان مصلوب شدن عیسی مسیح است. داستان فرعی هم مربوط به عشق مرشد و مارگاریتاست. داستانی خواندنی که شما را در خودش غرق میکند.
کتاب مرشد و مارگاریتا با مضامین سیاسی و فلسفی، بهشکلی هوشمندانه بارها به فضای بسته و سرکوبگر جامعه اشاره میکند که بهروشنی میتوان اعتراض نویسنده را نسبت به فضای فاسد حاکم بر محافل ادبی و هنری آن زمان مشاهده کرد. موضوعی که در زمان نوشتن کتاب امری مرسوم بوده. چون جامعه بسته و خفقان آور شوروی نه در آشکار، بلکه در خفا، مردم را به حاشیه میرانند و داد از نهادشان بلند میکردند. اما کاری از دستشان بر نمیآمد به جز نوشتن. نویسنده هم این کتاب را نوشتن. با این که سالها از انتشارش ممناعت شد اما بالاخره منتشر شد و با اقبال مواجه شد.
از شیطان گفتیم و ورودش به داستان. همین ایده ورود شخصی که منتظرش نیستید داستان را جذاب خواندنی میکند
تمام این ایدهی هیجانانگیز و اتفاقات بعدی آن، از ذهن خلاق بولگاکف سرچشمه میگیرد؛ نویسندهای که سیزده سال مشغول نوشتن این کتاب ارزشمند و جنجالی بود. محتوا و مضمون کتاب آنقدر قدرتمند است و تا بدان حد جامعهی شوروی را بهچالش میکشد. به طوری که این کتاب تا بیستوپنج سال پس از مرگ بولگاکف، اجازهی انتشار نیافت.
جالب است بدانید کتاب مرشد و مارگاریتا پس از حذف ۲۵ صفحه و تغییر برخی نامها، سرانجام در سال ۱۹۶۵ در تعداد محدودی چاپ شد. همین تعداد محدود هم با استقبال بسیار زیادی روبهرو شد؛ بهطوریکه در بعضی نقاط شهر، صد برابر قیمت پشت جلد، بهفروش رسید.
بهتر است خودتان کتاب را بخوانید تا با رمانی ممنوعه آشنا شوید که نظرتان را نسبت به زندگی عوض میکند.
مخاطب خاص کتاب
بگذارید همین ابتدا بگوییم که بولگاکف نویسندهای است که آسان نمینویسند،منظورمان این است کتابی که میخوانید شاید در ظاهر رمان باشد اما رمانی است که برای خواندنش باید سروپا گوش باشید و چشم پس اگر حواستان جمع است و دغدغه فکری چندانی ندارید این کتاب را بخوانید اگر هم فکرتان مشغول است خواندنش را بگذارید برای وقتی دیگر.
بخشی از کتاب
بر شیطان لعنت! میدانی ایوان، قلبم داشت از گرما میگرفت! حتی خیالاتی هم شدم. سعی کرد بخندد، ولی چشمهایش هنوز از ترس میپرید و دستهایش میلرزید.