درباره بحران سیسالگی چه میدانید؟- قسمت دوم
مثبت زندگی: در مقاله پیشین از بحران سیسالگی نوشتیم. بحرانی که خواهی نخواهی گریبان بسیاری از سیسالهها را گرفته یا در آینده میگیرد. اما پشت سر گذاشتن این بحران آسان نیست و شاید اگر به موقع درمان نشود و روانشناختی آن انجام نگیرد، مشکلات بیشماری در سالهای بعد زندگی انسان ایجاد کند. همراه مثبت زندگی باشید تا در این مقاله از سیسالگی و بحرانهایش و حتی کنار آمدن با این بحرانها بنویسیم.
آیا زندگی بعد از ۳۰ سالگی جذاب است؟
تفاوت سبک زندگی در قبل و بعد از ۳۰ سالگی برای بسیاری از بچههای دهه ۶۰ ایران یا دهه ۸۰ میلادی به خوبی قابل احساس است. بحران ۳۰ سالگی واژهای است که شاید بارها آن را شنیدهایم اما در واقع این بحران چگونه است؟
یکی از دلایلی که گفته میشود زندگی پس از ۳۰ سالگی جذابتر است این است که در دهه دوم زندگی معمولا افراد به طور دقیق نمیدانند که از زندگی خود چه توقعی دارند اما پس از طی بحران ۳۰ سالگی و ورود به دهه سوم، اغلب افراد با خود واقعی خود روبرو میشوند که دیگر میدانند چه توقعی از زندگی دارند. در این مرحله از زندگی، برخلاف دهه دوم زندگی، از نقاط ضعف خود رنج نمیبرند بلکه در تلاشند تا آنها را به نقطه قوت تبدیل کنند.
در این مرحله شخص به سلایق و علایق خود کاملا آشنایی دارد و میتواند احساسات و منطق خود را به درستی مدیریت کند. در دهه دوم زندگی افراد در روابط خود ممکن است دچار ناامیدی و شکست میشوند و جدایی برای آنها بسیار سخت خواهد بود اما در دهه سوم میتوانند خود روابط و افراد را مدیریت کنند و حتی در صورت لزوم اقدام به حذف آنها نمایند.
برخلاف دهه دوم که افراد دوستان زیادی در اطراف خود دارند، در این دهه دوستان واقعی خود را شناختهاند و آنها را برای دوستی دائمی انتخاب کردهاند. در این مرحله زندگی، افراد به سلامتی خود بیشتر فکر میکنند و در تلاش هستند تا زیبایی خود را حفظ کنند اما در دهه دوم نسبت به این مسئله بیتفاوت هستند.
از دیگر مواردی که دهه سوم جذابتر به نظر میرسد، وجود شیوه و سبک زندگی انتخابی است. این به این معنی است که افراد در این دهه سبک ثابتی را برای زندگی خود انتخاب میکنند و در کل از ثبات بیشتری برخوردارند.
بعضی از آدمها در آستانه ۳۰ سالگی، احساسات و تفکرات جدیدی را تجربه میکنند که تا پیش از آن زیاد برایشان دغدغه نبوده و مسئله زندگی بهحساب نمیآمده است.
گروهی بابت این تفکرات و احساسات دچار نوعی افسردگی، سردرگمی، تردید و احساس پوچی و اتلاف وقت و عمر میشوند و گروهی دیگر سیسالگی و حواشیاش را با آرامش بدرقه میکنند. شاید شما جزو کسانی باشید که سی سالگی را به خوبی و خوشی سپری کردهاند یا در حال گذراندنش هستند بدون آنکه خم به ابرو بیاورند. به شما تبریک میگوییم. شما جزو کسانی هستید که در زندگی انتخابهای کاملا صحیحی داشتهاید و در مورد وضعیت زندگی به ثبات رسیدهاید و اوضاعتان رو به راه است اما تعداد زیادی از سیسالهها دچار این نوع تفکرات و احساسات هستند که به آن سندروم سی سالگی میگویند.
چگونه با بحران ۳۰ سالگی روبرو شویم؟
یک روانشناس رشد به اسم دانیل لوینسون برای نخستین بار در مورد بحران سیسالگی صحبت کرد. او گفت آدمها در بعضی از «سالگی» هایشان دچار بحران میشوند؛ «بحران سی سالگی»، «بحران چهل سالگی» و «بحران پنجاه سالگی»! از نظر لوینسون این سنها مطلق نیستند. بهعنوان مثال بحران سی سالگی ممکن است بین سالهای ۲۸تا ۳۲سالگی اتفاق بیفتد.
هر کدام از این بحرانها خصوصیات خودشان را دارند. بحران سی سالگی اما همراه است با حالاتی شبیه افسردگی، احساس ضرر و خسران شدید و مقایسه خود با دیگر همسالان، احساس اتلاف وقت، اتلاف عمر و سرزنش کردن خود، احساس پوچی و بیحوصلگی شدید، ناامیدی، عدم رضایت از زندگی، نگاه پوچگرایانه به جهان و محتویاتش، بالا رفتن گفتوگوی درونی، میل به خواب بهخصوص خواب صبحگاهی، کاهش انرژی، بیاشتهایی، بیتفاوتی در مسائل مهم، سستی، افراط وتفریط، زودرنجی وگوشهگیری. این سندروم بهصورت عادی و معمولی، تقریبا همهگیر است اما در بعضیها به شکل بحران نمایان میشود.
چرا سی سالگی؟
سی سالهها یک دهه را دویدهاند و به انواع و اقسام کارها و امور زندگیشان رسیدگی کردهاند. دهه بیست سالگی آنقدر پر مشغله هست که جوان وقت نمیکند زیاد دچار تردید و افسردگی و دغدغه شود. تمام ده سال گذشته به انتخاب رشته دانشگاهی و تحصیل، انتخاب جهانبینی و خطمشی زندگی، انتخاب شغل و کسب و کار، انتخاب همسر و بچهدار شدن و… گذشته و مهمترین انتخابهای زندگی که هر کدام برای عوض کردن مسیر یک زندگی کفایت میکند، در این دهه اتفاق افتاده.
بگذریم از خط عوض کردنها و افراط و تفریطهایی که در دهه بیست زندگی با اغلب جوانها همراه است و حال در آستانه سی سالگی، زمانی که زندگی میرود تا روی ثبات و آرامش را ببیند، فرد دچار تردید میشود. ناگهان در سی سالگی این کرختی و افسردگی به جانمان میافتد. این بحران معنا از پی افسردگی و خستگی، تغییر را لازمه زندگی میدانداما نه تغییر در عقاید و شغل بلکه بنیادیتر، تغییر در روشها، نوع مواجهه با عقاید و نگاه به شغل. اگر نسبت به افکاری که در این دوران به شما هجوم میآورند آگاه نباشید و راههای برخورد و مقابله با آنها را ندانید قطعا نمیتوانید بهخودتان کمک کنید تا به ثبات برسید.
تردید
نخستین مسئله سی سالگی تردید است؛ تردید در مورد انتخابهای مهم زندگی و ذهنی که پر از سؤال است؛ «در این سی سال چه کار کردم؟» «آیا این رشته تحصیلیام همانی بود که باید میرفتم» «آیا علاقه و استعداد و توانایی و تخصص من در راستای همین کاری است که انجام میدهم؟» «چرا پزشک نشدم؟» «چرا هنر نخواندم؟» «کاش ارشد میخواندم» «چرا به این زودی ازدواج کردم؟» «چرا بچهدار شدم؟» «چرا بچهدار نشدم؟» «چرا خواستگارهایم را جواب کردم و درس خواندم؟» «چرا به شهر دیگری مهاجرت نکردم؟» «چرا نباید کارم را عوض کنم؟»
این سؤالات حتی ممکن است پا از انتخابهای معمولی فرد هم فراتر گذاشته و به جنبههای اعتقادی وی کشیده شود. مثلا «چرا من از این دین پیروی میکنم؟» و… و در شرایط پیچیدهتر فرد شروع میکند به مقایسه کردن خود با دیگر هم سن و سالهایش؛ «فلانی را ببین، برای خودش کسی شد، من چرا نتوانستم مثل او باشم؟» «این همه درس خواندم به چه دردم خورد، فلانی که آرایشگر شده است که وضعش خیلی بهتر از من است» و… حاصل همه این سؤالها و مقایسهها و دغدغه و درگیریهای ذهنی این میشود که فرد فکر میکند آنگونه که لایقش بوده زندگی نکرده و در نتیجه این فکر دچار نوعی گرفتگی و کلافگی و بیحوصلگی میشود. این مرحله همان بحران سی سالگی است.
بخواهید
این که درگیر بحران سی سالگی بشوید یا نه، شاید دست خودتان نباشد؛ ولی اینکه همینطور درگیر بمانید یا از آن خلاص شوید قطعا دست خودتان است. قبل از هرچیز باید بخواهید و تصمیم بگیرید که از شر مشکلات ناشی از این بحران رها شوید، باید با میل خود آستینهایتان را بالا بزنید و کاری کنید. بیخود نگفتهاند که خواستن توانستن است. تا زمانی که چیزی را نخواهید، هیچ برنامه و شخص و قانونی نمیتواند در شما تغییری ایجاد کند. معجزه ای در کار نیست. خودتان اعجاز کنید!
آرام باشید
اولین چیزی که در این شرایط به کمک سی سالهها میآید، این است که بدانند تنها نیستند و سیسالههای زیاد دیگری هم هستند که دچار این بحران شدهاند یا میشوند. در واقع تعدادمان آنقدر زیاد هست که مسئلهمان تبدیل به یک مسئله مورد نظر علم روانشناسی شود.
سی سالهها در کل دنیا، برمیگردند و پشت سرشان را نگاه میکنند و این نخستین نگاه عمیق و متفکرانه به عمر رفته است و طبیعیترین واکنش به یک دهه دویدن، انتخاب و تصمیم. بعضیها دچار اضطراب و استرس و افسردگی میشوند و دم از پشیمانی میزنند اما باید بدانند که تنها نیستند و با سیل سیسالههای پردغدغه دیگر، در حال گذر از یک تونل سنی هستند، مثل دوره نوجوانی که ویژگی و مختصات خودش را دارد، این بحران و ویژگیها هم مربوط به سی سالگی است.
احتمالا شما هم مثل هر فرد دیگری نوجوانی و جوانی شلوغ و پردغدغهای را پشت سر گذاشتهاید. تجربۀ انتخاب رشته در مدرسه، کنکور، انتخاب رشتۀ دانشگاه، پیدا کردن شغل، همسر مناسب، محل زندگی و هزار چیز دیگر که زندگی شما را در نوسانهای پیدرپی قرار داده است.
حالا وقت آن رسیده که این اضطرابها را کنار گذاشته و با آرامش دست به تصمیم گیریهای بعدی زندگیتان بزنید. نگران هدر رفتن وقت نباشید. شما با درنظر گرفتن میانگین عمر یک انسان عادی با شرایط خودتان، هنوز وقت زیادی دارید. پس آرامشتان را حفظ کنید و این ثبات نسبی را که در زندگیتان ایجاد شده، از بین نبرید.
این یک فرصت خودشناسی است
حتما به غیراز افسردگی و بیحوصلگی و احساس پشیمانی راههای دیگری هم هست. از این موقعیت متفکرانه استفاده کنید و خودتان را بهتر بشناسید. هر بحرانی که در زندگی فردی ما رخ میدهد، باعث میشود که ما از زاویهای نزدیکتر با خود واقعیمان روبهرو شویم. فرقی نمیکند این بحران مربوط به سن و سالمان باشد یا در پس مرگ عزیزی یا شکست در کاری. درهرحال در این مواقع بهتر میتوانیم از نگرشها، ارزشها، تواناییها، ضعفها و حسرتهای خودمان باخبر شویم و بهخودشناسی بهتری دست پیدا کنیم.
حواستان به جسمتان باشد
حالا که به یک ثبات نسبی رسیدهاید، بهتر است طوری برای زندگیتان برنامه ریزی کنید که حتما ساعات مشخصی در هفته برای رسیدگی به سلامتی جسمیتان وقت داشته باشید. معاینات پزشکی منظم، ورزش، داشتن برنامه غذایی سالم، مراقبت از پوست و مو و مسائلی از این دست، ابتداییترین کارهایی است که هر شخصی در ابتدای ورود به سی سالگی باید به آنها توجه داشته باشد.
مفاهیم را دوباره برای خودتان تعریف کنید
اگر در مورد خطمشی و جهانبینیتان دچار دغدغه و تردید هستید بهترین راهحل رفتن بهدنبال حقیقت زندگی است. باید ببینید کجاها متعصب بودهاید، کجاها احساساتی برخورد کردهاید، چه مواقعی زیادی سهلگیر یا زیادی سختگیر بودهاید و کجاها بر اثر فشار دیگران دست به انتخاب و عکس العمل زدهاید. جهانبینیای که از شناسنامه آدمها یا تنها از پس عرف و وضعیت خانوادگی دربیاید و همراه با شناخت و تحقیق نباشد، طولی نمیکشد که در بسیاری از افراد تبدیل به یک بحران فکری و روحی میشود و چرا و اما و اگرهای زیادی را با خود به ارمغان میآورد.
بنابراین سعی کنید تمام مفاهیمی که برایشان تعریف درست و حسابی نداشتهاید یا تعریفتان از آنها زیادی دندانگیر نبوده است را باز تعریف کنید. خدا، دین، تعهد، بندگی، عشق، زندگی، کار، اخلاق و… برای این کار نیاز به مشاوره با افراد متخصص اعم از مشاورههای دینی یا روانشناسی دارید. علاوه بر این مطالعه کتابهای مرتبط، شنیدن سخنرانی و… میتواند به شما کمک کند.
کلنگ اقتصادی را از جیبتان در بیاورید
اینطور در نظر میگیریم که در سنین ۲۰ سالگی هر چه کار کرده بودید را برای پول اجاره خانه دانشجویی و ماه پیشونی و چشم عسلی خرج کردهاید و با وجود اینکه گول تبلیغات تلویزیونی افتتاح حساب قرض الحسنهی بانکهای دولتی را هم نخوردید اما الان که ۳۰ سالتان شده اندوختهتان در حد خرید یک موتور گازی هم نیست. ناامید نشوید چون دیر نشده، اما از طرف دیگر این آخرین فرصت شما برای تضمین آسایش در زمان کهولت است.
آلتوچر نوشته که چطور در طی ۳۰ سالگیاش چند بار تمام پولش را بدون فکر و اندیشه مناسب روی بیزینسهای مختلف سرمایهگذاری کرده و سرمایه خود را به باد داده است. اکنون وضع او خوب است اما حتی الان هم گذشته که یادش میافتد اعصابش خراب میشود.
خیلی ولخرجی نکنید. پس از اینکه خیالتان راحت شد مهریه زنتان را جمع کردهاید، میتوانید با مراجعه به شرکتهای بیمه، خودتان را با پرداخت مبلغی ماهانه بیمه عمر کنید تا ۲۰-۳۰ سال بعد مجبور نباشید پا به پای جوانان آن زمان مسافرکشی کنید. اگر میتوانید پول بیشتری جمع کنید زمین بخرید و آنرا به عنوان سرمایه زمان پیری نگه دارید تا هر وقت لنگ پول شدید بفروشید و به زخمی بزنید. اگر تا همین امروز هم دست روی دست گذاشته بودید از حالا شروع کنید و برای تأمین آیندهتان دست بجنبانید.
ادامه دارد…