معرفی کتاب

جاناتان مرغ دریایی؛ روایت انسان در جست‌وجوی آزادی

مثبت زندگی: تنهایی مدرن آدم‌ها، زندگی‌ها را تغییر داده است. هر کسی را که می‌بینی، در جست‌وجوی گوشه دنجی است برای به دست آوردن آرامش، برای دور ریختن کلیشه‌ها و غصه‌ها و حرف‌هایی که گوش شنوایی برایشان پیدا نمی‌کند. این‌طور وقت‌ها هر کسی به چیزی پناه می‌برد. یکی به موسیقی پناه می‌برد، دیگری به تفریح و سفر و گردش و تعدادی هم به کتاب پناهنده می‌شوند؛ به سرزمین کلمه‌ها. «جاناتان مرغ دریایی» کتابی است که «یک نکته از این معنی می‌گوید» و اقامت دائم آرامش را به قلب‌تان مُهروموم می‌کند. برای آشنایی بیشتر با کتاب شگفت‌انگیزی که «ریچارد باخ» نوشته، این مقاله را بخوانید.

درباره کتاب

بعضی از کتاب‌ها، انقلاب زندگی آدم‌ها هستند. البته انقلاب باید در زمان و مکان مناسب خودش اتفاق بیفتد؛ وگرنه هیچ تأثیری در سرزمین زندگی شخصی‌ات نخواهد گذاشت. برای همین است که کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای می‌گویند: «اینکه کجا و در چه سن‌وسالی کتابی را بخوانی، بسیار مهم‌تر از کتابی است که می‌خوانی.»

بگذارید با زبانی خودمانی‌تر این جمله را برایتان بگویم: «اگر به وقتش کتاب و کلمه‌هایش را به زندگی و لحظه‌هایت گره بزنی، رهبر انقلاب زندگی‌ات می‌شوی و یک عمر با اقتدار زندگی می‌کنی. آن‌وقت است که جمله جمله‌ی کتاب شعار زندگی‌ات می‌شود، و دستت و ذهنت و روحت هیچ‌وقت خالی نیست. از زمانش هم که بگذرد، فقط کتاب را خوانده‌ای و تمام.»

کتاب جاناتان مرغ دریایی یکی از همین کتاب‌های سرنوشت‌ساز زندگی من بود. پشت کنکوری بودم. روزی ۱۰ ساعت درس می‌خواندم و شبیه کتاب‌های تِست، چهارگزینه‌ای شده بودم. هر کسی مرا می‌دید می‌گفت: سخت نگیر. می‌گفتند همه‌ی راه های موفقیت، به دانشگاه رفتن ختم نمی‌شود و هزارویک حرف دیگر که گوش پشت‌کنکوری‌ها از شنیدن‌شان پُر و خسته و غمگین است.

این نوشته را از دست ندهید  بابا و دایناسور؛ روایتی کودکانه از ترس‌ها

دو نفر از اقوام که آن‌روزها، خودشان دانشجوی ارشد فلان رشته‌های دهان پُرکنِ دانشگاه تهران بودند با افسوسی آشکار می‌گفتند: «مثل ما نباش! ما تا آخر این راه را رفتیم و پشیمانیم. سخت نگیر به خودت… موفقیت فقط در دانشگاه رفتن خلاصه نمی‌شود.»

حرف‌هایشان را می‌شنیدم اما در دنیای یک دختر پشت کنکوری جایی برای فکر کردن به این نصیحت‌ها نبود. شاید اگر این جمله را بخوانند ناراحت شوند؛ اما انگارحرف‌هایشان را نمی‌شنیدم.

این نشنیدن و فراموشی‌ها ادامه داشت تا اردیبهشت همان سال که با کلی غرولند، همراه دوستم به نمایشگاه کتاب رفتم. غر می‌زدم که همین رفت و برگشت به نمایشگاه، آن‌هم در این ترافیک، حداقل ۶ ساعت زمان می‌برد و من ۲۰ صفحه از برنامه‌ریزی‌ام عقب می‌افتم. از من غر زدن و از دوستم اصرار که بیا برویم! غر نزن!

با تمام این حرف‌ها به نمایشگاه رفتم و در کنار پنج، شش کتابی که با پول توجیبی‌ام خریده بودم، جاناتان مرغ دریایی را هم خریدم. حقیقتش را بخواهید، بعضی از کتاب‌ها را به توصیه روزنامه‌نگارهای همشهری جوان خریده بودم؛ اما جاناتان مرغ دریایی را فقط به‌خاطر اسم خاصش خریدم. اسمش را دوست داشتم.

وقتی به خانه رسیدم و برادرم جاناتان مرغ دریایی را در نایلون‌ خریدهایم دید، چشمانش برق زد و گفت: اول این را بخوان خواهرجان! و این همان وقت مناسب خوندن کتاب بود. همان سن‌وسال مناسب برای انقلاب در سرزمین شخصی دنیای آدم‌ها. بی‌خیال تست و کنکور کتاب را یک نَفَس خواندم.

درباره‌ی کتاب جاناتان مرغ دریایی

تمام مرغان دریایی، بنده‌ی غریزه خود هستند و زندگی‌شان در خوردن و خوابیدن و پرواز خلاصه شده. آنها به این سبک زندگی خود عادت کرده‌اند و حتی با خودشان فکر نمی‌‌کنند شاید بتوان جور دیگری هم زندگی کرد. داستان درست از همین‌جا آغاز می‌شود؛ جایی که مرغ دریایی کوچکی به نام جاناتان لیوینگستون با خودش فکر می‌کند «دوست ندارم مثل پرنده‌های دیگر باشم و مانند آنها به این کرانه‌ی آبی نگاه کنم. دریا شاید همین موج‌های خروشان نباشد. شاید باید جوری دیگر زندگی کرد و…»

این نوشته را از دست ندهید  مرشد و مارگریتا؛ شیطان در داستان!

این حرف‌ها و رویاها باعث می‌شود جاناتان جدا از گروه و به‌تنهایی پرواز کردن را تمرین کند. مرغ دریایی کوچک، خستگی‌ناپذیر پرواز می‌کند و پرواز می‌کند و پرواز می‌کند. آن‌قدر که دیگر مرغ‌های دریایی با تعجب نگاهش می‌کنند و تصور می‌کنند او دیوانه شده. به زبان ساده‌تر مرغ‌های دریایی معمولی که بنده‌ی غریزه خود شده‌‌اند، جاناتان کوچک ما را درک نمی‌کنند و به او می‌گویند: «وقتی می‌توانی با یک ساعت پرواز کردن به اوج برسی و رها باشی، چرا ساعت‌ها دور از همه پرواز می‌کنی و خودت را خسته می‌کنی پسر؟»

داستان اما در صفحات بعدی کتاب، با تلاش هزار برابر مرغ دریایی کوچک ادامه پیدا می‌کند. تلاش‌هایی که نگاه‌ها را به او تغییر می‌دهد تا جایی که حتی پدرومادر جاناتان هم نگرانش می‌شوند و می‌گویند: «یک مشت پر و استخوان شده‌ای. چرا غذا نمی‌خوری و فقط تمرین می‌کنی؟ بیا و همرنگ جماعت شو، مثل ما. تمرینت را بکن، غذایت را بخور و…»

جاناتان اما هدف دارد، آرزو دارد و جدّیت. همین بهانه‌های کوچک کافی است تا مرغ دریایی کوچک ما تکنیک‌های مختلف پرواز را کشف کند و هر روز چیزی جدید را بیاموزد. او تنها و به دور از مرغ‌های دریایی دیگر به جست‌وجوی حقیقت می‌رود.

همین تنهایی و سماجت در رسیدن به اهداف و خواسته‌ها، باعث طرد شدن جاناتان از گروه مرغ‌های دریایی می‌شود. به جاناتان می‌گویند تو مانند ما نیستی، پس جمع ما را ترک کن… اما طرد شدن جاناتان، انگار سرآغازی برای داستان این کتاب است. با طرد شدن از گروه معمولی و مرغ‌های بنده‌ی عادت، داستان سمت‌وسویی دیگر پیدا می‌کند و اتفاق‌هایی رخ می‌دهد که با خواندنش قدرت زمین گذاشتن کتاب را ندارید…

این نوشته را از دست ندهید  زنی با موهای قرمز؛ رمانی شاهکار از ادبیات ترکیه که حتما باید بخوانیدش

درست مانند من که کتاب را یک‌نفس خواندم و با خواندنش، ایمانم به آینده‌ و اهدافم بیشتر و بیشتر شد.

مخاطب خاص کتاب

«بی‌خیال بابا.» «حوصله داری‌ها! آخرش که چی؟» «چرا این‌قدر سخت می‌گیری؟» اگر هدفی خاص دارید و زندگی را جور دیگری می‌بینید اما اطرافیان و حتی دوستان و نزدیکان‌تان این جمله‌ها را در گوش‌تان زمزمه می‌کنند، خواندن کتاب جاناتان مرغ دریایی را از دست ندهید. کتاب در ظاهر زندگی مرغ دریایی کوچکی را روایت می‌کند، اما در باطن به زندگی اجتماعی انسان‌ها و دغدغه‌های آنها اشاره دارد. دغدغه‌هایی که در یافتن حقیقت و شکستن عادت‌های کلیشه‌ای خلاصه می‌شود. این کتاب برای تمام کسانی است که می‌خواهند از عادت‌ها و کلیشه‌های زندگی فاصله بگیرند و منتظر یک الگو هستند تا در سرزمین زندگی شخصی‌شان انقلاب کنند و حقیقت زندگی را بفهمند.

بخشی از کتاب

جاناتان شگفت‌زده بود. چرا دشوارترین کار در جهان این است که پرنده‌ای را متقاعد کنی که آزاد است؟ و اگر او تنها اندک زمانی را به تمرین بگذراند قادر خواهد بود این را به خود ثابت کند؟ دشواری کار در کجاست؟

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × یک =

دکمه بازگشت به بالا