قصۀ یک دختر کوچولوی خیالپرداز
نام کتاب: گوریل و هانا نویسنده و تصویرگر: آنتونی براون مترجم: نسرین وکیلی تعداد صفحات: 36
مثبت زندگی: کودکان خیالپردازند، برای همین لبخندی عمیق مینشیند روی لب پدرها و مادرها، وقتی میبینند که دخترها با عروسکهایشان حرف میزنند و مثل یک مادر برای عروسکشان دلسوزی میکنند؛ که ای وای! لباست کثیف شد دخترم… امروز میبرمت خرید عزیزم… پسرها هم همینطور، ماشین کوچکشان را طوری روی فرش حرکت میدهند که انگار خودشان پشت فرمانند و در اتوبانی شلوغ رانندگی میکنند، بوق پشت بوق…. اصلا رویاها و آرزوها مختص دنیای زیبا و آرام کودکان است و بس. کتابی که امروز قصد معرفی آن را داریم، از همین خیالپردازیهای کودکانه الهام گرفته است. خیالپردازیهایی که اگر آنها را از کودکان بگیری، دنیایشان خالی و کوچک و محدود میشود؛ مثل این میمانند که بال پرواز پرندهها را گرفته باشی. «گوریل و هانا» کتابی تخیلی است به قلم «آنتونی براون» انگلیسی زبان. برای آشنایی با این کتاب، همراه ما باشید…
درباره کتاب
داستان «گوریل و هانا» از بهانه گرفتن یک دختربچه به اسم «هانا» شروع میشود. دختری که آرزو دارد با پدرش به باغ وحش برود تا برای یکبار هم که شده، گوریلها را از نزدیک ببیند. «هانا عاشق گوریلهاست.» اما پدر هانا همیشۀ خدا سرش شلوغ است و یک مُشت کار ریخته روی سرش. برای همین وقتی به خانه میآید یک بغل پرونده همراهش هست تا باقیمانده کارهایش را در خانه انجام دهد. هر قدر هم که هانا به پدرش میگوید: مرا به باغ وحش ببر، پدر زمانی برای این کارها ندارد و میگوید: «امروز نه، شاید آخر هفته…»
غصههای دختر کوچولوی قصه ادامه دارد تا اینکه در جشن تولد هانا، پدرش یک گوریل عروسکی برای دخترش میخَرد. هانا با ناراحتی به اتاقش میرود و میگوید: «من گوریل واقعی خواسته بودم، نه عروسک گوریل…» بعد هم با ناراحتی عروسکش را به گوشهای پرتاب میکند.
وقتی هانا این کار را میکند، اتفاق خیلی عجیبی میافتد…
مخاطب خاص کتاب
گوریل و هانا برای گروه سنی (ب) و (ج) یعنی کودکان 5 تا 10 ساله نوشته شده است. موضوع کتاب تخیلی است. برای همین، کودکانی که قوۀتخیل بالایی دارند مدام در حال داستانسرایی و رویاپردازی هستند، مخاطبان خاص این کتاباند. چون این کتاب، برای چند صفحه و چند دقیقه هم که شده، کودکتان را به دنیای رویاها و خیالها میبَرد تا برای نخستین بار پا به دنیا و سرزمین رئالیسم جادویی بگذارند. سرزمینی که تا عمر دارد، شبها خواب شخصیتهای رویاییاش را میبیند. خودتان وقتی بچه بودید دوست نداشتید زیزیگولو داشته باشید؟
بخشی از کتاب
گوریل و هانا آرام آرام از پلهها پایین آمدند. هانا پالتویش را پوشید. گوریل هم کلاه و پالتوی پدرِ هانا را برداشت. آهسته گفت: «اندازهی اندازه است.»