معرفی کتاب

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم؛ روایت کلاریس از روزمرگی‌های زنی خانه‌دار

مثبت زندگی: شاید برایتان عجیب باشد که یک کتاب ایرانی بیش از هشتاد و هشت بار تجدید چاپ شده باشد و به غیر از زبان فارسی ترجمه‌ انگلیسی، یونانی، فرانسوی، ترکی، آلمانی، نروژی و چینی هم داشته باشد! شاید هم با خودتان فکر می‌کنید حتما این کتاب خیلی خاص است. در جواب فکرتان باید بگوییم بله! کتابی که از روزمرگی‌های زنی خانه‌دار نوشته شده باشد حتماً خاص است. در این مقاله از مثبت زندگی قرار است معرفی کتاب چراغ‌ ها را من خاموش می‌ کنم را بخوانید. کتابی  ز جزئيات زندگی و پيچيدگی‌های ذهنی يک زن خانه‌دار. این شما و این معرفی چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم از زویا پیرزاد.

درباره کتاب

همه ما برای یک مدت کوتاه هم که شده، درگیر روزمرگی می‌شویم. کی به خودمان می‌آییم؟ اگر زن باشیم و خانه‌دار، یک روز که بچه‌ها به مدرسه رفته‌اند و مشغول جمع کردن رخت چرک‌ها هستیم تا ماشین لباسشویی را روشن کنیم این حس گریبان‌مان را می‌گیرد و باعث می‌شود ساعت‌ها زل بزنیم به چرخیدن ماشین لباسشویی و زیر لب با خودمان بگوییم: چی فکر می‌کردیم و چی شد!

مرد باشیم اگر، روزمرگی طور دیگری وارد می‌شود. یک روز که خیلی سرمان شلوغ است و در محل کار کلی پرونده و کار نصفه و نیمه مانده، زل می‌زنیم به لیوان چایی‌ای که بخار از آن بلند می‌شود و زمان متوقف. بله! وقتی به خودمان می‌آییم که چای از دهن افتاده و سرد شده و ما مانده‌ایم با حسرتی عجیب!

بله. روزمرگی سراغ همه ما می‌آیدد، چه بخواهیم و چه نخواهیم.

این نوشته را از دست ندهید  کآشوب، بیست و سه روایت از روضه‌هایی که زندگی می‌کنیم

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم داستان همین روزمرگی‌ها را روایت می‌کند.

داستان دربارۀ روزمرگی‌های زنی ارمنی در آبادان به نام «کلاریس» است. کلاريس در اين قصه، روایتگر روزمرگی‌هايش، روابط خانوادگی و يک‌نواختی زندگی‌زن‌های خانه‌داری است که از وضعیت موجود خسته شده‌اند اما هیچ پناه‌گاهی ندارند و زندگی بدون وقفه برایشان تکرار می‌شود. باید از خواب بیدار شوند، بچه‌ها را به مدرسه بفرستند، کارهای خانه را انجام دهند، غذا بپزند، مادر باشند، زن باشند، دوست و رفیق هم باشند و خسته نشوند؛ اما زندگی بازی‌های دیگری دارد…

در خلال روایت این روزمرگی‌های ملال‌آور، کلاريس، قصه‌ی سه خانواده‌ی ديگر را که با آنها در ارتباط است، بازگو می‌کند. نقطه‌ی عطف داستان با آمدن اميل و دخترش امیلی و مادر پیرش به خانه‌ای در همسايگی آنها آغاز می‌شود و داستان را وارد مرحله‌ی جدید و پرکششی می‌کند…

خودتان کتاب را بخوانید پشیمان نمی‌شوید.

چراغ-ها-را-من-خاموش-می-کنم

مخاطب خاص کتاب

کتاب برای تمام کسانی است که روزگاری دچار روزمرگی شده‌اند یا احساس می‌کنند همین روزها روزمرگی دنیایشان را عوض کرده است. اگر از خواندن کتاب‌هایی که داستان زندگی روتین است لذت می‌برید، خواندن چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم را از دست ندهید.

بخشی از کتاب

«پرده را کشیدم و دوباره رفتم کنار آرتوش نشستم. «سیمونیان را می‌شناسی؟» گفت: «امیل سیمونیان؟» از زیر یکی از تشکچه های راحتی لنگه جوراب چرکی را کشیدم. مال آرمن بود. «اسم کوچکش را نمی دانم.» بعد یادم افتاد که شاید هم خودش باشد. «اسم دخترش امیلی است.» روزنامه ورق خورد. «از مسجد سلیمان منتقل شده قسمت ما. زنش مرده. با مادر و دخترش زندگی می‌کند. بعد از گارنیک چشممان به این یکی روشن.» به روزنامه نگاه کردم، منتظر که حرفش را ادامه بدهد. خبری که نشد لنگه جوراب به دست رفتم توی راحتی چرم سبز، کنار پنجره نشستم. چند لحظه بعد به صدای یکنواخت کولر ها گوش دادم.»

منبع
مثبت زندگی
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 4 =

دکمه بازگشت به بالا