زاده شدن فرزند، بدرود با زندگی زناشویی نیست!
نویسنده: دکتر بهنام اوحدی - روانپزشک و رواندرمانگر مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی
مثبت زندگی: آغاز دوران بارداری، آغاز چالشی بزرگ در زندگی زناشویی همسران است. در بیشتر موارد، با افزایش هفتههای بارداری مادر فاصله میان او و شوهر هم افزایش مییابد و آن دو از هم دور و دورتر میشوند. به دلایل گوناگون زیستشناختی و روانشناختی از جمله دگرگونشدن اندام زن و نیز ترس و هراس از احتمال سقط ناخواسته و زایمان زودرس، شمار آمیزشها رو به کاستی میگذارد. در واقع، هفتهها پیش از زایمان، احساس مادر و پدر شدن در زن و مرد شکل گرفته و رابطه خطی آنان به رابطه مثلثی تبدیل میشود که در آن فرزند والد را به سوی خود کشیده و از همسر دور میكند.
زایمان روندی است که فشارهای روانی فراوانی بر مادر، پدر و بستگان وارد میکند که اثرات آن تا مدتی (به ویژه تا افتادن بند ناف) ادامه پیدا میکند. با زادهشدن فرزند، رابطه خانوادگی یک رابطه مثلثی واقعی خواهد شد. چهار ماه نخست عمر فرزند دورانی است که خواب فرزند هنوز تنظیم نشده و آهنگ شبانهروزی خودش را پیدا نکرده است. بیخوابیهای شبانهروزی این دوران، روزگار پر چالش و کشمکشی برای زنوشوهر پدید میآورد. احتمال بروز تحریکپذیری، پرخاشگری، ستیزهای زناشویی، افسردگیهای یک یا دوقطبی با یا بدون اختلالات اضطرابی وغيره.. بروز بیماریهای نوزادی همچون زردی نوزادی، مشکلات گوارشی، عفونتهای تنفسی وغيره مشکلات را بيشتر میكند.
با گذر از دوران نوزادی و کاهش احتمال بیماریهای خطرناک و مرگبار این دوران و سپس ردشدن چهار ماهگی و تنظیم خواب کودک، مشکلات کمتر میشود؛ اما با آغاز دوران تغذیه مکمل فرزند (در کنار شیر مادر) دشواریهای دیگری آغاز میشود. چیستی و چگونگی رشد، افزایش یا کاهش وزن، بیماریهای گوناگون، واکنش به واکسنها، احتمال تب و تشنج، معیارهای رشدی همچون نشستن، ایستادن، راه رفتن و سخن گفتن وغيره از جمله چالشهای نیمه دوم سال نخست و سال دوم فرزند است که هریک فشارهای ویژه خود را بر مادر، پدر و بستگان نزدیک وارد میکنند.
بسیاری از زنان و مردان جوان اجتماع خودآگاه، نیمهخودآگاه یا ناخودآگاه در چنگال آموزههای دوران کودکی و نوجوانی خود بوده و به دلایل گوناگون چنین میاندیشند که زاده شدن فرزند، پایان دوران زندگی گرم زناشویی آنان است؛ در حالی که هرگز چنین نیست.
اما جدا از فشار روانشناختی این مراحل رشدی، تعارضها و تضادهای روانشناختی برخاسته از آموزههای نادرست اجتماع نیز در دور شدن پدر و مادر از یکدیگر بسیار موثر است. بسیاری از زنان و مردان جوان اجتماع خودآگاه، نیمهخودآگاه یا ناخودآگاه در چنگال آموزههای دوران کودکی و نوجوانی خود بوده و به دلایل گوناگون چنین میاندیشند که زاده شدن فرزند، پایان دوران زندگی گرم زناشویی آنان است؛ در حالی که هرگز چنین نیست.
وقتی رابطه خطی به مثلثی تبدیل میشود
با زاده شدن فرزند، زندگی زناشویی هرچند دچار چالشها و کشمکشهای فراوان میشود، اما هرگز پایان نمییابد. برخی زنان و بسیاری از مردان جوان اجتماع ما به محض بچهدار شدن، احساس میانسالگی میکنند و پیدا و پنهان بیان میکنند که عشقورزی و همآغوشی از آنان گذشته است. این آموزه نادرست در اجتماع امروزی ما که سن ازدواج زنان و مردان، نه فقط در کلانشهرها، که در روستاها نیز افزایش فراوان داشته است، بيشتر پیش چشم و ذهن خانواده درمانگران مینشیند.
دشواریها و اختلالات آمیزشی گوناگونی در همسران با آغاز دوران بارداری و زادهشدن فرزند پدیدار میشوند. در ذهن بسیاری از مادران و پدران جوان و میانسال، این اندیشه نابجای وسواسی مینشیند که مادر وجود مقدسی است که یگانه شأن او پرورش فرزند بوده و جایگاهی والاتر از شریک زناشویی دارد. برخی در نگرشی وسواسیتر، چنین میپندارند که هرگونه آمیزش با این «مادر مقدس» شیر او را ناپاک و آلوده میكند. در ارزیابی سردمزاجیها و ناتوانیهای پس از زاده شدن فرزند، اینگونه اندیشهها، احساسات و تصاویر وسواسی فراوان دیده و شنیده میشوند.
کار نادرست، خواباندن فرزند میان پدر و مادر و جدا نكردن جایگاه خواب او در سنين یک تا دو سالگی است. فرزندی که بیدرنگ و به محض جنبیدن در رحم مادر، بسان یک «صافی (فیلتر) عشق» رابطه زن و مرد را از حالت خطی رودررو به رابطه مثلثی مشروط میچرخاند، در صورت خوابیدن میان زن و مرد، از صافی به «سد» تبدیل میشود و شتابی صدچندان به پایان یافتن زندگی زناشویی میبخشد. متاسفانه این کار خطا (تختخواب سهنفره) در اجتماع در حال گذار ما فراوان رخ میدهد و آسان و شتابان جداییها و طلاقهای آمیزشی و عاطفی را پدید میآورد.
درگیر نگرانی و وسواس آینده درازمدت فرزند نوآمده شدن، یکی از روندهای خطایی است که ذهن مادر و پدر را چهبسا از همان دوران بارداری به خود مشغول میكند. اجبار عملی این وسواس اندیشهای (فکری)، مشغولیت ذهنی بسیار با آینده درازمدت، حتی اشتغال و ازدواج فرزند است. این وسواس با فشار روانی پدیدآورده، میتواند نقشی جدی در دور كردن همسران از یکدیگر داشته باشد.
بسیار مهم است که روانپزشک خانواده در مشاورههای پیش از بارداری، به چالشها و کشمکشهای بالقوه و بالفعلی که در دوران بارداری و پس از زایمان، زندگی زناشویی زن و شوهر جوان را تهدید میکنند، اشاره کند.
تفاوت دیدگاه و سلیقه میان مادر، پدر و خانوادههای آنها در چیستی و چگونگی رشد، پرورش و تربیت فرزند میتواند ریشه و سرچشمه درگیری و جدایی همسران تا حتی مرزهای طلاق عاطفی شود. این چالش و کشمکش از هنگام آگاهی خانوادههای همسران از بارداری آغاز شده و با زایمان نوزاد افزایش مییابد. ممکن است در عمل این چالش و کشمکش تا سالها ادامه پیدا کند. این حالت در شرایطی که نژاد، قومیت، فرهنگ، مذهب و سطح اجتماعی-اقتصادی خانوادههای زن و شوهر با یکدیگر تفاوت و اختلاف فراوان دارند، بیشتر و شایعتر است.
در بسیاری از خانوادهها، فرزند آنچنان کانون توجه میشود که همه مسائل زندگی زناشویی و خانوادگی بر مدار او میچرخد. این رویکرد نادرست، در اجتماع امروز ما که دچار «فرزندسالاری» بیمارگونه و فراگیر شده است، میتواند پس از مدتی از فرزند یک «دیکتاتور کوچک» بسازد که خواستههایش را بر مادر، پدر و بستگان نزدیک دیکته میکند.
عللی که در بالا گفته شد، همه عوامل ویرانگر زندگی زناشویی پس از زاده شدن فرزند نیستند و بسته به فرهنگ، آداب و آیین خانواده ممکن است در هر خانواده به ریشهها و سرچشمههای دیگری که زندگی زناشویی زوج را خدشهدار كردهاند، برخورد کنیم. تیزبینی، ژرفنگری، هوشیاری و پویایی زوجدرمانگر میتواند تکتک این ریشهها و سرچشمهها را هویدا و حل كند. بسیار سودمند خواهد بود در همان مشاورههای پیش از ازدواج، به «صافی (فیلتر)»های گوناگون عشق همسران و عوامل مثلثساز رابطه زناشویی (چه بالقوه، چه بالفعل) اشاره شود و زن و مرد جوان با آنها آشنا شوند. به ویژه بسیار مهم است که روانپزشک خانواده در مشاورههای پیش از بارداری، به چالشها و کشمکشهای بالقوه و بالفعلی که در دوران بارداری و پس از زایمان، زندگی زناشویی زن و شوهر جوان را تهدید میکنند، اشاره کند. نکته بنیادین برای هر جوان در آستانه ازدواج این است که بداند و بپذیرد «زاده شدن فرزند، بدرود با زندگی زناشویی نیست».