بابا و دایناسور؛ روایتی کودکانه از ترسها
نام کتاب: بابا و دایناسور نویسنده: جنیفر چولدنکو تعداد صفحه: 36
مثبت زندگی: «ترس» یکی از بدیهیترین موضوعاتی است که دنیای کودکان را در سنی خاص احاطه
میکند.
از نظر ما آدم بزرگها، چیزی برای ترسیدن نیست، اما کودک از همهچیز میترسد. از تاریکی، از روبهرو شدن با
دوستانش، از شرکت در مسابقه و … شاید شما هم شنیده باشید که فرزندتان میگوید: «من تنها نمیرم اون اتاق، اونجا تاریکه» یا اینکه «تنهایی اینکارو انجام بدم؟ شما کمکم نمیکنید؟»
تمام این جملهها و جملههای مشابه آن نشان از ترس پنهان و پیدایی دارد که سرزمین وجودی کودک شما را
تسخیر کرده است. البته نباید نگران شد؛ چون شجاعترین مردان و زنان امروز در کودکیشان از چیزی ترسیدهاند.
خلاصهاش را برایتان بگویم، ترسها در کودکی جا میماند و ما آدمها بزرگ میشویم و فراموش میکنیم وقتی 8
سالمان بود از شاخ و برگ درختها پشت شیشه اتاقمان میترسیدیم.
اما اگر فرزندی داریم که ترس به جانش افتاده و از همه چیز میترسد چه کنیم؟ چه رفتاری با او داشته باشیم؟
بگذاریم بترسد به امید روزی که بزرگ میشود و فراموش میکند که روزی از تاریکی میترسیده؟
یکی از نویسندگان آمریکایی به نام «جنیفر چولدنکو» دغدغه همین موضوع را داشته و کتابی نوشته به نام «بابا و
دایناسور». در این مقاله درباره این کتاب و موضوع آن بیشتر آشنا میشوید مثبت زندگی را دنبال کنید.
درباره کتاب
نیکولاس از تاریکی بیرون اتاقش میترسید، از حشرههای خیلی بزرگی که لای بوتههای داخل خیابان و کوچهشان
زندگی میکردند. پسر کوچک قصه حتی وقت فوتبال بازی کردن میترسید که ببازد و گل نزند و شکست بخورد؛ اما
پدرش از چیزی نمیترسید.
نیکولاس سعی میکرد مثل پدرش شجاع باشد اما به کمک نیاز داشت. کمکی بزرگ، مثلا به یک عروسک دایناسور
که آن را بگذارد توی جیبش و از چیزی نترسد. چون دایناسورها تاریکی را دوست دارند و از حشرهها نمیترسند.
برای همین نیک کوچولو، عروسک دایناسوری را توی جیبش میگذاشت و آن وقت شجاع میشد و از هیچ چیز
نمیترسید؛ درست مثل پدرش.
اما یک شب نیکولاس دایناسور عروسکیاش را گم کرد و …
مخاطب خاص کتاب
مخاطب کتاب کودکان 5 تا 8 سال هستند. اگر کودکی دارید که ترس از تاریکی دارد و اعتماد به نفسش پایین است، این کتاب را برایش تهیه کنید. اما این کتاب فقط مختص کودکان 5 تا 8 سال نیست. بچهها تا 10 سالگی تخیلهای قوی دارند و ممکن است شاخه و برگ درختها پشت پنجره را شبیه به دست و پا و سر دزد تخیل کنند.
اگر فرزندی با این مشخصات دارید، بابا و دایناسور را برایش تهیه کنید.
بخشی از کتاب
در یکی از روزهایی که فوتبال بازی میکردند، نیکولاس خود را در برابر دروازهبانی دید که گوریل صدایش میزدند؛
اما جای نگرانی نبود، دایناسور همراهش بود و از هیچ چیز نمیترسید.